به زیارتت می آیم
که جان جهانی
که در قاموس ناب تو
نمی توان . " بیهده حرفی ست"
تو که شدن را تجسدی
و من ایوب گونه این شدن را به تماشا نشسته ام
دیر زمانی ست اینک
مردمان ام گفتند : رها کن
رها نکردم
صهبای یادت را همراه کهن شراب گذر دوران کردم
و رها نکردم
و حضورت را مشتاق تر شدم
و تو می آیی
پرومته من ، لیلای همیشه
آن روز نه من تنها
که مردمان
منت دار حضورت اند : ای انسان
که جان جهانی
که در قاموس ناب تو
نمی توان . " بیهده حرفی ست"
تو که شدن را تجسدی
و من ایوب گونه این شدن را به تماشا نشسته ام
دیر زمانی ست اینک
مردمان ام گفتند : رها کن
رها نکردم
صهبای یادت را همراه کهن شراب گذر دوران کردم
و رها نکردم
و حضورت را مشتاق تر شدم
و تو می آیی
پرومته من ، لیلای همیشه
آن روز نه من تنها
که مردمان
منت دار حضورت اند : ای انسان