گفتم: "می شه آسمونو بوسید"...
راست بدان گونه که زمین را ، که گونه های مادر را ، که دستان تو را
پرسید : " کجاست آسمان دیدگانت ؟ "
پاسخ دادم:
همین حوالی ؛ جایی کنار طریق زنان و مردان افسانه ،
پشت تاریک ترین وقت شب ،
آن گاه که تا سپیده تنها دو سه گام لازم است و... ایمان !
راست بدان گونه که زمین را ، که گونه های مادر را ، که دستان تو را
پرسید : " کجاست آسمان دیدگانت ؟ "
پاسخ دادم:
همین حوالی ؛ جایی کنار طریق زنان و مردان افسانه ،
پشت تاریک ترین وقت شب ،
آن گاه که تا سپیده تنها دو سه گام لازم است و... ایمان !