Saturday, December 15, 2007

*باز هم سونیا


زیر باران ایستاده بود با موهای صاف ، بی چتر و حجاب
اشک هایش اما درشت تر از قطرات باران نبود تا دیده شوند
مردان زن باره
بیش از هزار بار پیش پایش ترمز زده بودند
نمی دیدشان دیگر
و نمی دیدند جز جنسیت اش را
و نمی دانستند عمق اندوهش را
***
یاد آوری بوی دهان تاجر پشت بی ام و مشکی هنوز برایش تهوع آور بود
: با او رفته بود اما
داروهای مادر در داروخانه مانده بود
و خواهر کوچک اش - سونیا – هنوز در این سوز سرمای آخر آذر
با دم پایی به مدرسه می رفت
***
و اینک در زیر این باران بی دریغ
، که می بارید و باز می بارید
- طاهرتر از مریم عذرا -
زیبا و زیباتر می شد
بی نیاز از هر سایه و رژی
هر سایه و رژی


فاحشه معشوقه راسکولنیکوف قهرمان کتاب جنایت و مکافات *

2 comments:

Anonymous said...

salam
be haghighate talkhi eshare kardid lezat bordam....mesle talkhie ghahve ke ba vojode talkh mazegish mitone ye bad az zohre keselkonande ro baram delchasb va shirin kone
piroz bashid

Anonymous said...

سلام
به نظر شما این متن تلخ با واقعیت هولناک پشتش ربطی به این عکس با خانمی خوش تیپ و هیکل و خوش لباس متعلق به یک طبقه خاص و به احتمال قوی از یک کشور اروپایی داشت